سفارش تبلیغ
صبا ویژن

سرای دیده

" حراج عشق "

چرا رو در تو آرم من که خود را گم کنم درتو

بخود باز آمدم نقش تو در خود جستجو کردم

خیالت ساده دل تر بود و با ما از تو یک روتر

من اینها هر دو با آئینه دل روبرو کردم

فرودآ ای عزیز دل که من از نقش غیر تو

سرای دیده با اشک ندامت شست و شو کردم

صفائی بود و دیشب با خیالت خلوت ما را

ولی من باز پنهانی ترا هم آزرو کردم

تو با اغیار پیش چشم من می در سبو کردی

من از بیم شماتت گریه پنهان د رگلو کردم

 


عشق1

فکر می کردم

تو رو دیدم،یه تولد

یه طلوع تو غروب آشنایی

ندونستم که رسیدم از

یه بهونه است،یه بهونه واسه لحظه جدایی،جدایی

بی تو غریب غربتم

آماده شکستنم

با من بمون،بمون،بمون

با من که عاشقت منم،منم،منم

ندونستم پر سیره 

تو شروع قصه میری

آرزوی زندگی رو میری یو ازم می گیری

ندونستم که رسیدم

یه بهونه است واسه  

واسه پرپر شدن تو

واسه بیرون شدن من

بی تو غریب غربتم

آماده شکستنم

با من بمون،بمون،بمون

با من که عاشقت منم،منم،منم

عشق

غوغای توفانی که کار مرگ می کرد ـــ

انگیخت در گرداب دریائی بلائی

کشتی شکست و باد بان را باد بر کند

آشفته شد چون موج دریا ،نا خدائی

***

او بود و فرزندان رنگ از رخ پریده ـــ

او بود ودریا بود وتوفان و بلا بود

بیچاره ، در چنگال توفانی بلا خیز

چشمش به فرزندان و دستش بر خدا بود

***

او چون حبابی بود در گرداب مانده ـــ

دستی نبودش تا که با دریا ستیزد

درمانده یی پا بند فرزندان خود بود

پایی نبودش تا که از دریا گریزد.

***

او سرنوشت تلخ فرزندان خود را ـــ

در دست توفان ، در دل گرداب می دید

در چنگ موج بی امان زندگی سوز ـــ

بنیاد عمر خویش را بر آب می دید

***

من نا خدای کشتی بی باد بانم

گرداب من ، این موج خیز زندگانی

من پاسبان جان فرزندان خویشم

اما نمیاد ز دستم پاسبانی

***

من ، آن حبابم در دل گرداب مانده

دستی ندارم تا که با دریا ستیزم

در مانده ایی پا بند فرزندان خویشم

پایی ندارم تا که از دریا گریزم.

*****